آلاچیق دوستی
دوستی یکرنگی
جمعه 8 شهريور 1392 | 18:34 | علیرضا |


 من خدا را در نگاه آنانی دیدم که خود نیازمند محبت بودند ولی باز محبت می کردند

 

 

جمعه 8 شهريور 1392 | 18:29 | علیرضا |


 

 

پنج شنبه 7 شهريور 1392 | 22:8 | علیرضا |


وقتی ستاره ی من شدی ، هیچ تلسکوپی هنوز ترا ندیده بود ..

وقتی کهکشان من شدی ، هیچ منجمی به بودنت پی نبرده بود ..

وقتی دلم به چشمان تو میدان داد ، هنوز کسی درست نمی دانست دایره چیست ..

وقتی ماه من شدی ، هنوز نیمی از ماه برای کل دنیا ناشناخته بود ..

وقتی صدایت کردم مریمم ؛ کسی هنوز معنای بهترین نام را نمی فهمید ..

وقتی برای بودنت اشک ریختم ، کسی معنی اشک خوشحالی را نمی دانست ..

وقتی نازنین خطابت کردم ، هیچکس نمی دانست نازنین یعنی چه ..؟

وقتی نگاهم به نگاهت خیره ماند ، هیچکس معنای یک نگاه و عاشق شدن را نمی فهمید ..

وقتی معشوقت شدم همه دنیا خواب بودند ..

وقتی لیلی شدی همه دنیا خواب بودند ..

 

سه شنبه 5 شهريور 1392 | 21:4 | علیرضا |


سه شنبه 5 شهريور 1392 | 20:56 | علیرضا |


 بیا با هم خانه ای بسازیم

بی هیچ دری به بیرون!!

تنها دریچه ای كافیست

تا به خیابان نگاه كنیم و بخندیم !

به این زندانی های سرگردان!!!

یک شنبه 3 شهريور 1392 | 11:20 | علیرضا |


 سلامتیه خدا...
هر موقع دلم واسش تنگ شه خودش و نمیگیره...
قهر نمیکنه...
به حرفام گوش میده...
اذیتم نمیکنه...
بهونه نمیگیره....
و از همه مهم تر...
ترس از دست دادنش را ندارم

یک شنبه 3 شهريور 1392 | 10:51 | علیرضا |


جمعه 1 شهريور 1392 | 16:39 | علیرضا |


  

صدایش را می شنوی؟

کودک درونم مرا فریاد می زند

صدایش ناآشناست

کودکی پاک با معصومیت های خالصانه

معصوم در آغوشی مادرانه

با لبخندی بی ریا و صادقانه

با بغض ناگاه و بی اراده

صدایش را می شنوی؟

آری کودک درون من است

که بار دیگر مرا به کودکی دعوت می کند

کاش جسم پیر من

بار دیگر پذیرای این کودک باشد

جمعه 1 شهريور 1392 | 15:14 | علیرضا |


مبینا جان تولد 4سالگیت  مبارک  باشه ایشالا 1000 ساله بشی

 

روز تولد انسانها در هیچ نقشه و تقویمی نیست چرا که انسانها هر لحظه در تپش قلب کسانیکه دوستشان دارند زاده میشوند

 

 

 

بيا شمعها رو فوت كن تا صد سال زنده باشي

 

مبینا جون تولدت مباااااااااااااااااارک

.

تولدت مبارک

yahoo.com خراسان رضوي

پنج شنبه 31 مرداد 1392 | 12:19 | علیرضا |


 فرقـی نمـی کند !! بگویم و بدانـی ...!

یا ...نگویم و بدانـی..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جای جهان جا داری ...!

جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.:

دلــــــــــــــم


 

پنج شنبه 31 مرداد 1392 | 10:47 | علیرضا |


شنبه 26 مرداد 1392 | 16:45 | علیرضا |


بیا تا پیدا شم
تو باش تا من باشم
هنوز می شینم به هوای دیدن تو

تو با این دل کندن
کجا رفتی بی من
بگو نزدیکم به شب رسیدن تو

بیا که رها شم از اینهمه درد
که صدا شم از این شب سرد
که تموم بشه فاصله ها

بیا که من از تو خسته ترم
که من از من بی خبرم
به هوای خونه بیا

بیا تا پیدا شم
نزار تنها باشم
هنوز میشینم به هوای دیدن تو

تو شب رسیدن تو
به هوای دیدن تو
تو شب رسیدن تو

*******************************

چند روزیست حال و روزم دیدنیست

    حالمان بد نیست غم کم می خوریم
    کم که نه ! هر روز کم کم می خوریم

    آب می خواهم سرابم می دهند
    عشق می ورزم عذابم می دهند

    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
    از چه بیدارم نکردی آفتاب ؟؟؟

    خنجری بر قلب بیمارم زدند
    بی گناهی بودم و دارم زدند

    دشنه ای نامرد بر پشتم نشست
    از غم و نامردمی پشتم شکست

    سنگ را بستند و سگ آزاد شد
    یک شبه بیداد آمد ، داد شد

    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
    تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

    عشق اگراین است مرتد می شوم
    خوب اگر این است من بد می شوم

    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم دیگر مسلمانی بس است

    در میان خلق سردرگم شدم
    عاقبت آلوده مردم شدم

    بعد از این با بی کسی خو می کنم
    هر چه در دل داشتم رو می کنم

    **نیستم از مردم خنجر به دست **
    بت پرستم ، بت پرستم ، بت پرست

    بت پرستم ، بت پرستی کار ماست
    چشم مستی تحفه ی بازار ماست

    درد می بارد چو لب تر می کنم
    طالعم شوم است باور میکنم

    من که با دریا تلاطم کرده ام
    راه دریا را چرا گم کرده ام ؟؟؟

    قفل غم بر درب سلولم مزن
    من خودم خوشباورم ، گولم مزن

    من نمی گویم که خاموشم مکن
    من نمی گویم مرا غم خوار باش

    من نمی گویم...دگر گفتن بس است
    گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

    روزگارت باد شیرین ! شاد باش
    دست کم یک شب توهم فرهاد باش

    آه ! در شهر شما یاری نبود
    قصه هایم را خریداری نبود !!!

    وای ! رسم شهرتان بیداد بود
    شهرتان از خون ما آباد بود

    از در و دیوارتان خون می چکد
    خون من، فرهاد، مجنون می چکد

    خسته ام از قصه های شومتان
    خسته از همدردی مسمومتان

    این همه خنجر دل ** خون نشد
    این همه لیلی ، کسی مجنون نشد

    آسمان خالی شد از فریادتان
    بی ستون در حسرت فرهادتان

    کوه کندن گر نباشد پیشه ام
    بویی از فرهاد دارد تیشه ام

    عشق از من دور و پایم لنگ بود
    قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

    گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
    تیشه گر افتاد دستم بسته بود

    هیچ ** دست مرا وا کرد ؟ نه
    فکر دست تنگ ما را کرد ؟ نه

    هیچ ** از حال ما پرسید ؟ نه
    هیچ ** اندوه ما را دید ؟ نه


    هیچ ** اشکی برای ما نریخت
    هر که با ما بود از ما میگریخت

    چند روزیست حال و روزم دیدنیست
    حال من از این و آن پرسیدنیست

پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 18:46 | علیرضا |



ديگه سراغمو نگير ، كه از تو هم بدم مياد

دلم يه چند روزيه كه ، مرگ نگاهتو ميخواد

تازگيا حس ميكنم ، مال غريبه ها شدي

بهتره كه يادم بره ، شور يه عشق بي خودي

بهتره كه دل بكنم ، از كلك نگاه تو

جدا كنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو

بايد منم غريبه شم مثل خودت مثل چشات

قلبمو سنگي بكنم از تب سرد خنده هات

بايد كه از شهر دلت ، برم كه دربدر بشي

تو كوچه ي نگاه من ، مثل يه رهگذر بشي

اگه يه روز به خاطرت ، شدم تو غصه ها اسير

حالا ازت بدم مياد ، ديگه سراغمو نگير

دیشب که داشتم مطلب مینوشتم یه لحظه رفتم از اتاق بیرون وقتی برگشتم

 دیدم خواهرم در ادامه ی نوشته ی من اینو نوشته:

انقدر ازش بدم میاد

احساس می کنم به همین زودی

می میره ،نمیدونم چرا

ولی خیلی گوشت تلخه

فقط بلده  لجبازی کنه

فقط بلده تهمت بزنه

فقط بلده با احساسات داداشم بازی کنه

به نظر من چند هزار تا

 از سلول های مغزم

از بین رفته بخاطر حرص هایی

که به خاطر لجبازی اون دختره خوردم

توروخدا انقدر

نرو رو اعصابم

انقدر آه می کشم

این آه ها آتیش میزنه ها...
!

سه شنبه 22 مرداد 1392 | 17:30 | علیرضا |


22 مرداد 1392 | 10:2 | |


همچون شیشه شکستنم آسان بود ولی دیگر به من دست نزن

این بار زخمیت خواهم کرد

     

سه شنبه 22 مرداد 1392 | 2:5 | علیرضا |


آخرین تصویری که قراره ببینیم

سه شنبه 22 مرداد 1392 | 2:0 | علیرضا |


وقتـــی نخـــواستنـت...

آروم بـکــش کـنـــــار...!

غــــم انـگیـــــز اسـت اگـــر تـــو را نـخـــواهـــد؛

مســـخـره اســت اگـــر نفهمــــی؛

احــمقـــانـــه اســت اگــــر اصــرار کـنـــی

 

دو شنبه 21 مرداد 1392 | 13:11 | علیرضا |


 

گاهی مجبورم به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم . . .

چقدر خیالش آسوده ست . . .

چقدر تحمل سکوتش طولانیست . . .

چقدر. . .

 

دو شنبه 21 مرداد 1392 | 1:2 | علیرضا |



 

یه دوست خوب ایمانتو ازت نمی گیره ! ما آدما معمولا ایمان قوی نداریم . پس دنبال یه دوست باشیم که همینو هم ازمون نگیره !

یه دوست خوب عقایدت رو زیر سوال نمی بره ! و کمکت می کنه که باورهات بیشتر و بهتر بشن !

یه دوست خوب بی ارزشی رو ارزش نمی دونه ! بی دینی رو کلاس نمی دونه ! شراب خوری رو فرهنگ نمی دونه !


یه دوست خوب همیشه ازت تعریف نمی کنه ، گاهی ایرادهاتو بهت می گه تا بتونی اونها رو بفهمی و رفع کنی!

یه دوست خوب آبروی تو رو برای حفظ آبروی خودش نمی ریزه ! در واقع از آبروی تو واسه خودش مایه نمی ذاره !


یه دوست خوب راز داره ! رازهای تو رو به دیگران نمی گه و پشت سرت حرف نمی زنه !

یه دوست خوب در شادی و غم با تو هست . نه فقط توی شادی ها !

یه دوست خوب باهات یه رنگه و نه صد رنگ . بهت دروغ نمی گه !

یه دوست خوب کمکت می کنه که به خدا نزدیکتر بشی و امیدوارتر زندگی کنی!

یه دوست خوب یعنی تو ، یعنی من ! به شرطی که بتونیم به خاطر همدیگه خودخواهیمون رو کمتر کنیم !
............................

 

 

 

دوست ِ من ، حالا بگو ببینم چند تا دوستِ خوب داری !؟

نظر یات نره

یک شنبه 20 مرداد 1392 | 21:29 | علیرضا |


من زنـــــــــــم
وقتی خسته ام
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم ... 
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغــض لعنتــــــی است..

 

 

یک شنبه 20 مرداد 1392 | 1:47 | علیرضا |


خداحافظ ای ماه غفران و رحمت
خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها
خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه
خداحافظ ای بهترین ماه الله
عید شما مبارک

18 مرداد 1392 | 12:57 | |


 بعضی ترانه‌ ها را می توان بارها و بارها گوش داد !


بعضی انسان‌ها را می‌ توان بارها و بارها دوست داشت !


درست مثل تو عشقم

 

به تو عادت کردم

مثل پروانه به شمع
و توهر لحظه که از من دوری
من به ویرانگری فاصله می اندیشم
در کتاب احساس
واژه ی فاصله
یک فاجعه معنا شده است
 

18 مرداد 1392 | 4:41 | |


17 مرداد 1392 | 21:40 | |


خداوندا تو را شاکریم که یک ماه میهمان و این اجازه را به ما دادی تا
سحرها عاشقانه با تو سخن بگوییم و درد دلمان را با تو بگوییم
و اکنون روز اول شوال را بر ما عید گرداندی عید بر عاشقان مبارکباد.

 

پنج شنبه 17 مرداد 1392 | 20:59 | علیرضا |


بادها همیشه می روند...

یادها نه،

می آیند

می سوزانند

می میرانند

و باز هم نمی روند!!!

17 مرداد 1392 | 16:37 | |


نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!

 

17 مرداد 1392 | 16:35 | |


 
 
 
ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻧﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻪ


ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ

ﻧﻪ ﺣﺘﯽ

... ﺁﯾـــــــــــﻨﺪﻩ

 ...  ﺩﻟﻢ

.

.

.

.

 !! ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ 

!! ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ

ﺻﻮﺭﺗﻢ

 !! ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ 

 هزار باﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ 1 ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ

 !! ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ 

!! ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ 10 ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ 

!! ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ

ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼﻣﺴﺨﺮﻩ

!! ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ 

!! ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ 

ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ

...  ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ 

!! مورچه هاﺭﻭ ﺑﮑﺸﻢ


ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣــﺎﺩﺭﻡ

ﺍﺷﮑﻤﻮ

ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ﻧﻪ

!! ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ 

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ

ﺍﯾﻨﮑﻪ

!! ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ

 هزار توﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ

!! ﺑﺎﺷﻪ

ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻡ

!! ﻏﺮﻭﺑﺎﯼ ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺯﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺁﻧﺸﺮلی"  باشم   

 
!! ﻭﻟﻢ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺻﺐ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﻤﻮﻧﻢ 

.

.

.

ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ

ﺑﺰﺭگ شم !! 

 

ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎ ﺧﯿـــــــﻠﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﺱ

 


برچسب‌ها: بچه ,
16 مرداد 1392 | 19:16 | |


تولده 15 سالگیت مبارک آجی نیلوفر

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتولدت مبارکتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد 

 

حالا همه با هم دست دست

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

همه باید برقصن

 


 

حالا نوبت فوت کردن شمعِ

حالا نوبت کادوها شده

حالا چرا انقدر عجله داری!!!!

 

 

 

 

 

 


اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیم
گاهی به هم!
اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
:
واسه بردن بازی
روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی
بین دو نیمه
دوباره متولد شد!

یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.

منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع....

 

 

 

 

 

دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:32 | علیرضا |


 کلاغ پر!

گنجشک پر!

ماه و ستاره پر!

قرار پر!

....

من باختم...

انتظار که پر نمی زند!!

 

 

 

امشب

همراه یک ماه خاموش و

چند ستاره تنها

و لبخند ژوکوند ساعت روی دیوار!

به امید عبور خیالت در چشم بی عابرم،

تا صبح

سرگرمِ حل جدولِ متقاطع ارتباطمان هستم!!

یک شنبه 13 مرداد 1392 | 4:17 | علیرضا |


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد